یکی از اشعار زیبای بجامانده از سیدعلی عمادالدین نسیمی، این عارف جان باخته در راه عشق به خداوندگار و دل سوخته ی مردمان درمانده و تحت ستمِ فرمانروایان عصر
خویش،که به زبان ترکی سروده، و به قدری روان است که فارسی زبانان هم کمی با تامل می توانند آنرا بفهمند؛ با دلی محزون و با چشمانی گریان تقدیم حضور دوستان
کتابناکیم می کنم:نیگاریم، دیلبریم، یاریم، انیسیم، مونیسیم، جانیم، .... رفیقیم، همدمیم، عؤمروم، روانیم، درده درمانیم…
دیلفروزوم، وفاداریم، جیگرسوزوم، جفاکاریم،، .... خوداوندیم، جاهانداریم، امیریم، بییم و خانیم.
در فیلمی که از زندگی عمادالدین نسیمی تهیه شده است ، لشکریان امیر تیمور کورگانی به کشتار پیروان نهضت حروفیه می پردازند و شیخ فضل الله نعیمی تبریزی را می کشند و نسیمی ترک دیار می کند و وارد سوریه می شود . وقتی می بیند که جوانی را بجای نسیمی دار می زنند طاقت نیاورده و خود را معرفی می کند ، در همان حال چند نفر با صدای بلند شعر نسیمی را با مطلع "***و مکان منم ،***و مکانا سیغمازام" می خوانند و خود را نسمی معرفی می کنند تا مفتی حلب او را شناسایی نکند. اما نسیمی مردانه جلو می اید و جلاد با چاقو رنده- زنده پوست او را می کند. در آن دوره ترکان بر جهانئ اسلام قدرت داشتند و زبان ترکی زبان سوم جهان اسلام است.
همانطوری که جناب سهلی اکبر گفتند انسان هنگام مرگ و درد به زبان مادری خود شکوه و زاری می کند.
دوست عزیز؛ trita
از این منظر که سیدعلی عمادالدین نسیمی، خود از پیش کسوتان حروفیه در تاریخ بوده و به زبان امروزی از پیش قراولان دموکراسی و آزادی خواهی به شمار می رفته؛ عرض
می کنم وی اصالتاً از قوم ترکمانان آق قویونلو بوده که روزگاری در آذربایجان حکومت می کرده اند و در تبریز متولد شده است، این دانشمند فیلسوف و عارف بزرگ، به زبان هایِ
ترکی ی آذری، فارسی و عربی مسلط بوده و به هرسه زبان اشعار بسیار زیبائی سروده است، و بعضی از ادیبان اورا با حافظ شیراز مقایسه کرده اند، ببینید و قتی به کسی
ظلمی برود، طبیعت و فترت انسانی اش او را به یاد مادرش می اندازد، و به زبان مادریش نالان می شود و بدون اختیار و از سوز دل او را در دل و گاهی با فریاد آشکارا فرا می
خواند، و عمادالدین نسیمی، ذاتاً اهل شامات و عرب نبوده که بخواهد به زبان عربی، احساس سوزش و بی نهایت درد پوست کندن خود را بیان کند، او مهاجر و مقیم سوریه و
حلب بوده و هر از چندگاهی در مکانی سکنی می گزیده است و قبل از آن، عثمانیه اورا تکفیر کرده و آزرده و از محل اقامتش تبعید نموده بودند. سید علی عمادالدین نسیمی
طریقت حرفیه ی خودرا به زبانِ فارسی، اینطور بیان می کند:
مرغ عرشیم و قاف خانه ی ماست،... کُنْ فَکان، فرش آشیانه ی ماست.
جعد مشکین و زلف، وَجْهُ الله، .... دام دل، عین و خال، دانه ی ماست.
ای فصوصی! دم از فکوک مزن، .... ذات حق فارغ از فسانه ی ماست.
زان حرام است با تو می خوردن،.... کاین شراب از شرابخانه ی ماست.
بینشان ره به ذات حق نبرد، .... کان نشان، سیّ و دو نشانه ی ماست.
گر طلبکار ذات لم یزلی، .... وجه بیعذر و بیبهانه ی ماست.
آتش کفر سوز و شرک گداز،... نار توحید یکزبانه ی ماست.
آن چه اشیا وجود از آن دارد،... گوهر بحر بیکرانه ی ماست.
نام صوفی مبر که آن دلبر، .... فارغ از فشّ و ریش و شانه ی ماست.
تن تنانای ما الف لام است، .... مست عشقیم و این ترانه ی ماست.
چون «نسیمی» همه جهان امروز، .... سرخوش از بادهی شبانه ی ماست.
[quote='fuzuli']وقتی نسیمی را در حلب دستگیر کردند. مفتی حلب دستور داد تا پوست او را زنده- زنده بکند و گفت که خون نسیمی مردار است و اگر روی عضوی از بدن بریزد باید آن عضو قطع شود . از قضایا خود مفتی کنار جلاد ایستاده بود و از فوران خون وی قطره ای روی دست مفتی چکید. جلاد خواست تا دست مفتی را قطع کند، اما مفتی با گوشه لباس دستش را پاک کرد و گفت دستم پاک است. عماد الدین نسیمی با پوزخند آخرین بیت زندگی خود را سرود:
زاهدین بارماغینی کسسَن دؤنَر حقدن کئچَر
باخ منی مسکینه سوْیورلار آغلامیرام
ترجمه:(اگر دست راهد را ببری ، از گفتن حق ابا میکند
اما پوست مرا می کنند و زاری وشیون نمی کنم)[/quote]
مگر مفتی حلب سوریه و قاضی و داروغه و شحنگان و حضار جلسه محاکمهی نسیمی ترکزبان بودند که وی بخواهد با شعری ترکی آنان را هجو کند؟! آیا در آن محکمه، نسیمی، منشیای داشته که اشعار وی را در همان لحظهی صدور ثبت و مکتوب میکرده است؟!
از بزرگان مکتب حروفیه " عماد الدین نسیمی " می باشد که اشعاری به زبان ترکی و فارسی دارد. وقتی نسیمی را در حلب دستگیر کردند. مفتی حلب دستور داد تا پوست او را زنده- زنده بکند و گفت که خون نسیمی مردار است و اگر روی عضوی از بدن بریزد باید آن عضو قطع شود . از قضایا خود مفتی کنار جلاد ایستاده بود و از فوران خون وی قطره ای روی دست مفتی چکید. جلاد خواست تا دست مفتی را قطع کند، اما مفتی با گوشه لباس دستش را پاک کرد و گفت دستم پاک است. عماد الدین نسیمی با پوزخند آخرین بیت زندگی خود را سرود:
زاهدین بارماغینی کسسَن دؤنَر حقدن کئچَر
باخ منی مسکینه سوْیورلار آغلامیرام
ترجمه:(اگر دست راهد را ببری ، از گفتن حق ابا میکند
اما پوست مرا می کنند و زاری وشیون نمی کنم)
نخستین پژوهش جدی درباره ی حروفیه را مرحوم صادق کیا انجام داده بود . بعد ها دیگران هم با استفاده از تحقیقات ایشان نوشته هایی منتشر کردند . انتشارات مولا سال ها پیش مجموعه ی رسائلی ازحروفیه چاپ کرده بود نمی دانم این کتاب کوچک وخواندنی باز چاپ داشته است یا نه . به هرحال خواندن کتاب آقای یعقوب آژند هم درباره ی حروفیه خالی از لطف نیست . ممنون از شما .
دیدگاههای کتاب الکترونیکی حروفیه در تاریخ
خویش،که به زبان ترکی سروده، و به قدری روان است که فارسی زبانان هم کمی با تامل می توانند آنرا بفهمند؛ با دلی محزون و با چشمانی گریان تقدیم حضور دوستان
کتابناکیم می کنم:نیگاریم، دیلبریم، یاریم، انیسیم، مونیسیم، جانیم، .... رفیقیم، همدمیم، عؤمروم، روانیم، درده درمانیم…
دیلفروزوم، وفاداریم، جیگرسوزوم، جفاکاریم،، .... خوداوندیم، جاهانداریم، امیریم، بییم و خانیم.
همانطوری که جناب سهلی اکبر گفتند انسان هنگام مرگ و درد به زبان مادری خود شکوه و زاری می کند.
از این منظر که سیدعلی عمادالدین نسیمی، خود از پیش کسوتان حروفیه در تاریخ بوده و به زبان امروزی از پیش قراولان دموکراسی و آزادی خواهی به شمار می رفته؛ عرض
می کنم وی اصالتاً از قوم ترکمانان آق قویونلو بوده که روزگاری در آذربایجان حکومت می کرده اند و در تبریز متولد شده است، این دانشمند فیلسوف و عارف بزرگ، به زبان هایِ
ترکی ی آذری، فارسی و عربی مسلط بوده و به هرسه زبان اشعار بسیار زیبائی سروده است، و بعضی از ادیبان اورا با حافظ شیراز مقایسه کرده اند، ببینید و قتی به کسی
ظلمی برود، طبیعت و فترت انسانی اش او را به یاد مادرش می اندازد، و به زبان مادریش نالان می شود و بدون اختیار و از سوز دل او را در دل و گاهی با فریاد آشکارا فرا می
خواند، و عمادالدین نسیمی، ذاتاً اهل شامات و عرب نبوده که بخواهد به زبان عربی، احساس سوزش و بی نهایت درد پوست کندن خود را بیان کند، او مهاجر و مقیم سوریه و
حلب بوده و هر از چندگاهی در مکانی سکنی می گزیده است و قبل از آن، عثمانیه اورا تکفیر کرده و آزرده و از محل اقامتش تبعید نموده بودند. سید علی عمادالدین نسیمی
طریقت حرفیه ی خودرا به زبانِ فارسی، اینطور بیان می کند:
مرغ عرشیم و قاف خانه ی ماست،... کُنْ فَکان، فرش آشیانه ی ماست.
جعد مشکین و زلف، وَجْهُ الله، .... دام دل، عین و خال، دانه ی ماست.
ای فصوصی! دم از فکوک مزن، .... ذات حق فارغ از فسانه ی ماست.
زان حرام است با تو می خوردن،.... کاین شراب از شرابخانه ی ماست.
بینشان ره به ذات حق نبرد، .... کان نشان، سیّ و دو نشانه ی ماست.
گر طلبکار ذات لم یزلی، .... وجه بیعذر و بیبهانه ی ماست.
آتش کفر سوز و شرک گداز،... نار توحید یکزبانه ی ماست.
آن چه اشیا وجود از آن دارد،... گوهر بحر بیکرانه ی ماست.
نام صوفی مبر که آن دلبر، .... فارغ از فشّ و ریش و شانه ی ماست.
تن تنانای ما الف لام است، .... مست عشقیم و این ترانه ی ماست.
چون «نسیمی» همه جهان امروز، .... سرخوش از بادهی شبانه ی ماست.
زاهدین بارماغینی کسسَن دؤنَر حقدن کئچَر
باخ منی مسکینه سوْیورلار آغلامیرام
ترجمه:(اگر دست راهد را ببری ، از گفتن حق ابا میکند
اما پوست مرا می کنند و زاری وشیون نمی کنم)[/quote]
مگر مفتی حلب سوریه و قاضی و داروغه و شحنگان و حضار جلسه محاکمهی نسیمی ترکزبان بودند که وی بخواهد با شعری ترکی آنان را هجو کند؟! آیا در آن محکمه، نسیمی، منشیای داشته که اشعار وی را در همان لحظهی صدور ثبت و مکتوب میکرده است؟!
زاهدین بارماغینی کسسَن دؤنَر حقدن کئچَر
باخ منی مسکینه سوْیورلار آغلامیرام
ترجمه:(اگر دست راهد را ببری ، از گفتن حق ابا میکند
اما پوست مرا می کنند و زاری وشیون نمی کنم)
و با تشکر از a_h_allame بابت آپلود این اثر.